عکس شهر قدیمی گدانسک در لهستان با ساختمان هایی بسیار زیبا و رنگارنگ کنار رودخانه ایی آرام و زلال. در تصویر عکس ساختمانها به زیبایی در آب دیده می شوند

داستان شماره ٣۶٠ : داستان کمک به دو دانشجو و مردم لهستان

داستان جالب از فردی که به دو دانشجو کمک کرد و بعداً نتیجه آن کمک به خودش و کشورش برگشت

داستان رویدادی که در سال 1892در دانشگاه استنفورد اتفاق افتاد:
دانشجویی 18 ساله در تلاش بود تا شهریه اش را تأمین کند. یتیم بود و نمی دانست به کجا روی آورد و نزد چه کسی دست دراز کند. ناگهان اندیشه ای به ذهنش خطور کرد. او و دوستش تصمیم گرفتند کنسرت موسیقی در محوطه دانشگاه ترتیب دهند تا پول تحصیلات خود را فراهم آورند.
آنها نزد پیانیست بزرگ، ایگناتسی یان پادرفسکی رفتند. مدیر برنامه اش مبلغ دو هزار دلار برای تضمین اجرای برنامه مطالبه کرد. معامله صورت گرفت و دو پسر مزبور شروع به فعالیت کردند تا کنسرت را به موفقیت نزدیک نمایند.
روز موعود فرا رسید، امّا متأسفانه آنها نتوانسته بودند به اندازه کافی بلیط بفروشند. کل مبلغی که توانستند جمع آوری نمایند 1600 دلار بود. آنها ناامید نزد پادرفسکی رفتند و تنگنای خود را با او در میان گذاشتند. کل 1600 دلار جمع آوری شده را با چکی به مبلغ 400 دلار به او دادند با این وعده که در موعد مقرر مبلغ مزبور را تأمین کنند.
پادرفسکی گفت: خیر؛ این قابل قبول نیست.
او چک را پاره کرد و مبلغ 1600 دلار را به آنها برگرداند. سپس گفت: این 1600 دلار را بگیرید. لطفاً جمیع مخارجی را که تا به حال کرده اید از آن کم کنید. پولی را که برای شهریه لازم دارید نگه دارد و آنچه که باقی می ماند به من بدهید.
دو پسر خیلی تعجب کردند و با تشکر فراوان از او جدا شدند. این کار کوچکی به نشانۀ محبت بود. اما پادرفسکی را به عنوان مردی بزرگ نشان داد. چرا باید به دو نفری که حتی آنها را نمی شناسد کمک کند؟
همۀ ما در زندگی خود در وضعیتی مشابه قرار می گیریم. اکثر ما با خود می گوییم: اگر به آنها کمک کنم، بر سر خود من چه می آید؟ امّا آنها که واقعاً بزرگند و بزرگ فکر می کنند به این فکر می افتند که: اگر به آنها کمک نکنم چه بر سر آنها خواهد آمد؟ آنها این کار را به امید و توقع عوض و پاداش انجام نمی دهند. آنها صرفاً به این علت که باور دارند کار درستی است انجام می دهند.
پادرفسکی بعداً به مقام نخست وزیری لهستان رسید. رهبری بزرگ بود؛ امّا متأسفانه جنگ جهانی اول در گرفت و لهستان تاراج شد و به شدّت آسیب دید. بیش از 1.5 میلیون نفر از مردم کشورش در معرض خطر مرگ ناشی از گرسنگی قرار گرفتند و هیچ پولی برای تأمین مواد غذایی برای آنها موجود نبود. از وزارت رفاه و غذای ایالات متحده تقاضای کمک کرد. وزیر این وزارت خانه مردی به نام هربرت هوور بود که بعدها به مقام ریاست جمهوری امریکا رسید. هوور با اعطای این کمک موافقت کرد و به سرعت چندین تن مواد غذایی برای تغذیۀ مردم گرسنه و قحطی زدۀ لهستان با کشتی ارسال شد. مصیبت وارده جبران شد و پادرفسکی نفس راحتی کشید.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

مراقب باشید چیز هایی را که دوست دارید به دست آورید، وگرنه ناچار خواهید بود چیز هایی را که به دست آورده اید، دوست بدارید.

thin-seperator.png

او تصمیم گرفت برای ملاقات با هوور به امریکا برود و شخصاً از او تشکر کند. وقتی پادرفسکی به علت این حرکت شریف هوور خواست از او تشکر کند، هوور بلافاصله وسط حرف او پریده گفت: شما نباید از من تشکر کنید، آقای نخست وزیر. شاید به خاطر نداشته باشید؛ امّا چندین سال قبل شما به دو دانشجو کمک کردید که بتوانند تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه دهند. من یکی از آن دو هستم.
آه که عجب این دنیا جای شگفتی است؛ از هر دست که بدهی به همان دست خواهی گرفت. هربرت هوور سی و یکمین رئیس جمهور آمریکا بود. در کودکی یتیم شد و تحت سرپرستی عموی خود بزرگ شد. او در طی جنگ اوّل جهانی سرپرستی وزارت رفاه و غذا را به عهده داشت. در سال 1919 ماجرای جنگ و قحطی لهستان پیش آمد و هوور به لهستان کمک کرد. هوور شخصاً در آگوست سال 1919 به لهستان رفت و از پای برهنگی 25000 کودک برآشفت و به کشورش تلگرافی دستور داد هفتصد هزار پالتو و هفتصد هزار جفت کفش برای لهستان ارسال دارند که بلافاصله انجام شد و قبل از زمستان به دست محتاجان رسید. در طول دو سال بعد پانصد هزار کُت و کفش دیگر تحویل لهستان گشت.
ایگناتسی یان پادرفسکی در 18 نوامبر 1860 به دنیا آمد و در 29 جون 1941 از دنیا رفت. او پیانیست، آهنگساز، سیاستمدار و دومین رئیس جمهور لهستان بود.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۵
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
الماس وجود: کشاورزی به دنبال کشف معدن الماس در آفریقا
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی