
شیخ عطار داستان صوفی را ذکر میکند که در راهی با دختر پادشاه همسفر بود، باد پرده محمل را کنار زد، او صورت دختر را دید و عاشق جمال او شد (به منظور این که چون حجاب کنار رود جمال جلوه کند، عشق ظهور یابد).
دختر که میخواست آن صوفی عاشق را امتحان کند گفت:
گر ببینی خواهرم را یک زمان تیر مژگانش کند پشتت کمان
صوفی نادان بدان سوی نگریست،
دختر گفت: او را از من دور کنید که او عاشق نیست
تا کسی در عشق من چون دلنواز ننگرد هرگز به سوی هیچ باز
قصه ابلیس و این قصه یکی است می ندانم تا که را اینجاش کیست
داستان زیر نیز در همین مضمون است:
نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است
برچسب داستان :
داستانهای اجتماعی و درس زندگی
داستانهای مرتبط پیشنهادی :
داستان مردی که چهار پسر داشت و چهار فصل زندگی انساندرخواست معلم از دانش آموزان و عجایب واقعی هفتگانه جهان
زندگی انعکاس رفتار آدمی است
داستانی از قانون جذب: سفر به جزیره بالی اندونزی
خاطره زیبا و جذاب در ارتباط با کتاب یک عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
تعداد داستان های سایت
هم اکنون
٧٠٩ داستان در سایت پندآموز انتشار یافته که از این تعداد ۵۶١
داستان بازبینی و در سایت پندآموز فعال گردیده و در دسترس خوانندگان قرار دارد.
جستجو در عناوین داستانها
و کلمات کلیدی