عکس مجسمه سهروردی شیخ اشراق. در این تصویر از مجسمه سهروردی، شیخ شهید دستش را بر چانه خود گذاشته و کتابی قطور در دست دیگر دارد

داستان شماره ۴٢٠ : حکایت سهروردی و عشق به ایران و داستان زندگی سهروردی شیخ اشراق

داستانی کوتاه از سهروردی و همچنین شرح مختصری از زندگی این فیلسوف و دانشمند ایرانی معروف به شیخ شهید

سهروردی را گفتند تا به کی از ایران سخن گویی؟
گفت تا آن زمان که زنده ام.
گفتند این بیماری است چون ایران دختره باکره ای نیست برای تو، و گنج سلطانی هم برای بی چیزی همانند تو نخواهد بود.
سهروردی خندید و گفت شما عشق ندانید چیست.
دوباره او را گرفته و به سیاه چال بردند. شبها از درون روزن سیاه چال زندان، اشعار حکیم فردوسی را زندانبانان می شنیدند و از این روی وعده های غذایش را قطع نمودند و در نهایت سهروردی از گرسنگی به قتل رسید.

*****

شهاب الدین سهروردی کیست؟
شهاب الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق و شیخ شهید، از معاصران شمس تبریزی، در سال ۵۴۹ هجری قمری ۱۱۵۵ میلادی در دهکده سهرورد از توابع شهرستان خدابنده واقع در استان زنجان ایران زاده شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به قوت هوش، وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.
سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهم ترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید.
در گزارش ها معروف است که یکی از هم درسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگ ترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخه ای از کتاب تلویحات وی را به او دادند آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد.در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دوره های درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند.
او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنانچه از گزارش ها برمی آید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگ های صلیبی) دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

یه نظریه است که میگه اگه خیلی بزرگ فکر کنی، مشکلات کوچک خودشون حل می شوند

thin-seperator.png

در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمه الاشراق را به پایان برد. اما سخن گفتن های بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان و نیز زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و همچنین استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
سرانجام به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین می گوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آن ها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند (اتهام او معاندت با شرایع آسمانی اعلام شد).
صلاح الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد. به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت.
وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزار ایشان در مسجد امام سهرودی شهر حلب می باشد. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست. (البته مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت.)
شیخ شهاب الدین سهروردی، بی شک یکی از بزرگان حکمت و فلسفه و عرفان ایران زمین است. این حکیم فرزانه درمدت عمر کوتاه ولی پربار خویش، آثار ارزنده و ماندگاری به جامعه بشری تقدیم کرده است که از زوایای گوناگون درخور توجه و دقت هستند. هدف اصلی او در پرداختن به مسایل فلسفی، احیای تفکر فلسفی ایران باستان بود و با حکیم ابوالقاسم فردوسی دریک مسیر قرار گرفت.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : جمعه ۱۴۰۳/۰۱/۳۱
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
بوسه و سیلی ژنرال، ستوان، سرباز، مادر بزرگ و دختر در قطار
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی