عکس تابلو نقاشی پسربچه و سگش. در تصویر پسربچه در کنار در چوبی ایستاده و کلاهی بر سر دارد و دستهایش را با کفش هایش در پشت خودش گرفته و سگش در زیر پای او نشسته. روی زمین چمن بلند و علفزار روییده است

داستان شماره ۴٧٧ : توله سگ معلول و پسرک خریدار

دنیا پر از آدم هایی است که نیاز دارند کسی درکشان کند. داستان پسر معلول که خریدار توله سگی معلول بود

کشاورزی تعدادی توله سگ داشت و قصد داشت آنها را بفروشد. اعلامیه ای درست کرد و در حال نصب آن بود که احساس کرد کسی لباس او را می کشد. برگشت دید که یک پسری کوچک است. پسرک گفت: آقا، من می خوام یکی از توله سگ های شما را بخرم.
کشاورز گفت: این توله سگ ها از نژاد خوبی هستند و باید پول خوبی براشون بدی.
پسرک دستش را کرد تو جیبش و تعدادی سکه داد به کشاورز و گفت: من 39 سنت دارم. این کافیه؟
کشاورز گفت: آره، خوبه و بعد سوتی زد و سگ مزرعه را صدا کرد. سگ از لانه بیرون آمد و به دنبالش چهار تا توله پشمالو بیرون آمدند.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

هر کس همان گونه است که فکر می کند. پس مراقب افکار خود باشید. ذهن همچون ساعت، پیوسته در حال کار کردن است و باید هر روز با اندیشه های خوب آن را کوک کرد.

thin-seperator.png

پسر قطار توله سگ ها را دنبال می کرد و چشم هایش برق می زد. در حالی که مشغول تماشای توله ها بود متوجه شد چیزی داخل لانه سگ تکان می خورد. یک توپ پشمالوی دیگر نمایان شد که از چهار تای دیگه کوچک تر و ضعیف تر بود. از لبه در لانه پایین افتاد و در حالی که لنگ لنگان قدم بر می داشت سعی می کرد خودش را به بقیه برساند.
پسرک به این آخری اشاره کرد و به کشاورز گفت: من اونو می خوام.
کشاورز خم شد و به پسر گفت: این به درد نمی خوره. اون نمی تونه مثل چهار تا توله دیگه بدوه و با تو بازی کنه.
پسر با شنیدن این حرف کشاورز، پاچه شلوارش را بالا زد و یک آتل فلزی رو به کشاورز نشان داد که پایش را به یک کفش مخصوص وصل می کرد. بعد به کشاورز نگاه کرد و گفت: منم نمی تونم خوب بدوم و اون به کسی نیاز داره که درکش کنه.
دنیا پر از آدم هایی است که نیاز دارند کسی درکشان کند.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴١ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۷
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
خرید سند جهنم
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی