عکس مقبره یعقوب لیث صفاری اولین سردار و پادشاه ایرانی بعد از اعراب در روستای شاه آباد دزفول به همراه تصویر تندیس و مجسمه سوار بر اسب او در ورودی شهر زابل

داستان شماره ٨٢٨ : خاطره از دوره دانشجویی: مادر یعقوب لیث صفاری از چه نظر در تاریخ معروف است؟

خاطره جالب از استاد باستانی پاریزی در باره امتحان درس تاریخ و سوالی که پاسخش را کسی نمی دانست

در دوره دانشجویی؛ زمانی که در دانشگاه تهران تحصیل می کردم؛ روزی امتحان تاریخ داشتیم. استاد سر کلاس آمد و می دانستیم که ۱۰ سوال از تاریخ کشورها خواهد داد، ولی او فقط یک سوال داد و از کلاس بیرون رفت. سوال این بود: مادر یعقوب لیث صفاری از چه نظر در تاریخ معروف است؟
از هر کدام از هم کلاسی هایم پرسیدم نمی دانستند. تقلب هم آزاد بود چون مُراقب و مُمتِحنی حضور نداشت! اما به راستی هیچ کس چیزی نمی دانست.
همگی دو ساعت نوشتیم از صفات برجسته این بانوی بزرگِ ایرانی: ازشجاعت او، از مهارتش در شمشیر زنی، تیراندازی و اسب سواری، از آشپزی برای سربازان، از برپا کردن خیمه ها در جنگ، از تقوا و عبادت هایش و اخلاق و رفتارِ شایسته بانویی چون او... خلاصه هرچه که در شأن و شخصیتِ مادرِ سرداری چون یعقوب لیث صفاری به ذهنمان آمد نوشتیم!

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

مردان موفق امروز، کودکان جسور دیروز بوده اند.

thin-seperator.png

استاد بعد از دو ساعت آمد و ورقه ها را جمع کرد و رفت. چند روز بعد برای دریافت نتیجه امتحان رفتیم. در تابلو مقابل اسامی همه با خط درشت نوشته شده بود: مردود!
برای اعتراض به ورقه به سالن رفتیم. استاد آمد گفت کسی اعتراض دارد؟
همه گفتیم آری.
گفت: خوب پاسخ صحیح را چرا ننوشتید؟
پرسیدیم: پاسخ صحیح چه بود استاد؟
گفت: در هیچ کتاب، منبع و سند تاریخی، نامی از مادر یعقوب لیث صفاری برده نشده است.
پاسخ صحیح نمی دانم بود. همه شما چند صفحه نوشته بودید اما کسی شهامت نداشت بنویسد: نمی دانم. ملتی که فکر می کند، همه چیز می داند، ناآگاه است. بِروید با کلمه زیبای نمی دانم آشنا شوید، زیرا فردا، گرفتارِ نادانی خود خواهید شد.
خاطره از مرحوم باستانی پاریزی

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : سه شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۱
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
گر نگهدار من آنست که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی