عکس از دنیای سیاست و چتر حمایت دروغین بر سر نیازمندان. در تصویر سیاستمداری فربه و نسبتا چاق با پالتو، شال، کلاه و عینک چتری بر دست دارد و آن طرف و سمت چتر که فاقد چادر و محافظت است سمت نیازمند گرفته شده.نیازمند کفش ندارد و لباس مندرس، پاره و کهنه پوشیده

داستان شماره ۶٣١ : آینده پسر نوجوان: کشیش، تاجر یا سیاستمدار؟

داستان پندآموز که نقدی است بر نگاه تاجران و سیاستمداران

کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کم کم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آینده اش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه هم سن و سالانش واقعاً نمی دانست که چه چیزى از زندگى می خواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت. یک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد. به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد: یک کتاب مقدس، یک سکه طلا، و یک بطرى مشروب.
کشیش پیش خود گفت : من پشت در پنهان می شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بیاید. آنگاه خواهم دید کدامیک از این سه چیز را از روى میز بر می دارد. اگر کتاب مقدس را بردارد معنیش این است که مثل خودم کشیش خواهد شد که این خیلى عالیست. اگر سکه را بردارد یعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آن هم بد نیست. امّا اگر بطرى مشروب را بردارد یعنى آدم دائم الخمر و به درد نخوری خواهد شد که جاى شرمسارى دارد.

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

موفقیت به همان اندازه شکست، خطرناک است.

thin-seperator.png

مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت. در خانه را باز کرد و در حالى که سوت می زد کاپشن و کفشش را به گوشه اى پرت کرد و یک راست راهى اتاقش شد. کیفش را روى تخت انداخت و در حالى که می خواست از اتاق خارج شود چشمش به اشیاء روى میز افتاد. با کنجکاوى به میز نزدیک شد و آن ها را از نظر گذراند. کارى که نهایتاً کرد این بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زیر بغل زد. سکه طلا را توى جیبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و یک جرعه بزرگ از آن خورد.
کشیش که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت: خداى من! چه فاجعه بزرگی، پسرم سیاستمدار خواهد شد، خداى من، چه فاجعه بزرگی، پسرم سیاستمدار خواهد شد!

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : جمعه ۱۴۰۳/۰۲/۱۴
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
راهکار مدیریتی مدیر برای نجات از سقوط بالگرد
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی