عکس تصویر تعدادی دارو و قرص به رنگهای نارنجی قرمز و سفید

داستان شماره ٧۶٨ : بطری قرص های دارو و زوجی که عاشق هم بودند

داستانی که می گوید اتفاقات گذشته برگشت پذیر نیست پس زندگی تان را به خاطر آنها تلخ نکنید

داستان پندآموز بطری دارو
روزگاری زوجی زندگی می کردند که همدیگر را بسیار دوست داشتند و در واقع عاشق همدیگر بودند. بعد از مدت نسبتاً طولانی که از زندگی زناشویی سرشار از عشق آن دو می گذشت و پس از نذر و نیازهای فراوان، خداوند پسری به آنها داد. این داستان مربوط به زمانی است که فرزندشان حدودا دو ساله بود.
روزی مرد، بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کارش دیر شده بود به همسرش گفت که درب شیشه بطری دارو را ببندد و آن را دور از دسترس بچه در قفسه قرار دهد و البته مادر پر مشغله نیز موضوع را فراموش کرد.
پسر بچه کوچک، شیشه دارو را در وسط آشپزخانه دید و رنگ قرص ها، توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه قرص ها را خورد و دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادر سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد.
مادر بهت زده و بسیار ناراحت از غم از دست دادن فرزند، که البته برایش غیر قابل تحمل بود ولی از موضوع بدتری وحشت داشت و آن مواجه شدن با همسرش بعد از آن واقعه بود.
وقتی شوهر از موضوع خبردار شد، پریشان حال و غمدیده؛ سریع خود را به بیمارستان رساند و دید که فرزندش از دنیا رفته است. عکس العمل او بسیار جالب و شاید عجیب بود. او رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد. فکر می کنید آن سه کلمه چه بودند؟

thin-seperator.png
یک متن کوتاه پندآموز به انتخاب سامانه برای شما

تمام حقایق سه مرحله را پشت سر گذاشته اند: اول، مورد تمسخر واقع شده اند. دوم، به شدت با آنها مخالفت شده است. سوم، به عنوان یک چیز بدیهی پذیرفته شده اند.

thin-seperator.png

شوهر فقط گفت: عزیزم دوستت دارم!
عکس العمل کاملا غیر منتظره شوهر، یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. بنابراین لزومی برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. به علاوه اگر خود او وقت می گذاشت و بطری دارو را سرجایش قرار می داد، هرگز آن اتفاق نمی افتاد، بنابر این هیچ دلیلی برای مقصر دانستن همسرش و یا ابراز آن وجود نداشت. مادر نیز تک فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت، دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود و البته آن، همان چیزی بود که شوهرش به وی هدیه داد و شاید بهترین تسکین بر دردهای مادر بود.
گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم که باید کمی ملایمت و تعادل برای حفظ و حمایت از روابط انسانی داشته باشیم. خلاصه اینکه آیا نباید بخشیدن کسی را که دوست داریم، آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟
لطفا داشته هایتان را گرامی بدارید، غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دیگران دو چندان نکنید.
اگر هر کسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت. حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید، خواهید دید مشکلات آن چنان هم که شما می پندارید، حاد نیستند. اتفاقات گذشته بازگشت پذیر نیست و برگرداندن حوادث، محال است. پس زندگی تان را به خاطر آنها تلخ نکنید.
والدین عزیز! کودکان می توانند درب خیلی از شیشه های قرص ها را در عرض چند ثانیه باز کنند! سالانه بیش از 50000 کودک به دلیل مسمومیت های تصادفی ناشی از دارو به اورژانس مراجعه می نمایند. لطفا موضوع را جدی بگیرید.

اگر این داستان را پسندید، روی علامت قلب کلیک کنید تا در لیست داستانهای محبوب قرار گیرد
دعوت به عضویت در کانال تلگرام برای خواندن شعرهای زیبا و عاشقانه، در کانال تلگرام "ادبستان شعر عاشقانه" عضو شوید.
هر صبح، چند بیت شعر عاشقانه؛ همراه با عکس و تابلوهای نقاشی نفیس.

جهت مشاهده کانال روی لینک زیر کلیک کنید:

کانال تلگرام ادبستان شعر عاشقانه


یا در تلگرام آدرس زیر را جستجو نمایید:

@adabestan_shere_asheghaneh

نقل مطالب و داستانها با ذکر نام سایت پندآموز ، رعایت اخلاق و امانتداری است


نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:

نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.

captcha




نظرات و دیدگاه های خوانندگان:

در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.

سایت پند آموز سرشار از داستانهای کوتاه پندآموز و حکیمانه، قصه ها و حکایتهای جذاب خواندنی

هم اکنون ٨۴٠ داستان کوتاه در سایت پندآموز انتشار یافته و در دسترس خوانندگان قرار دارد.

تاریخ امروز : دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۰
یک داستان تصادفی به انتخاب سیستم:
خشت ریختن بر چشمه آب گوارا
جستجو در عناوین داستانها و کلمات کلیدی