بهرام (وهرام) چوبین، پسر بهرام گشنسپ مرزبان ری در روزگار هرمزد شاه ساسانی و از خاندان مهران، یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود که ظاهراً به علّت بلندی قد و عضلانی بودن اندام، به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود . این سردار ساسانی مدعی سلطنت که خود را از تبار اشکانیان می دانست. برخی منابع، وی را از فرزندان پهلوان ایرانی گرگین، پسر میلاد و نیز از نسل آرش، تیرانداز مشهور ایرانی دانسته اند.
بهرام چوبین در عهد پادشاهی هرمزد چهارم و خسرو پرویز، مدتی کوتاه بر تخت شاهی نشست و سرگذشت وی با حماسه و افسانه درآمیخت و در روایات ایرانی و تواریخ عربی شهرت یافت. وی با اینکه از خاندان ساسانی نبود، گاه نامش در فهرست پادشاهان ساسانی قید شده و او را بهرام ششم خوانده اند.
در سال ۵۸۸ م. در واپسین سال شاهنشاهی هرمزد، لشکریان خاقانات غربی ترک و خزر به آران و ارمنستان هجوم آوردند و در همین زمان از جانب شرق نیز، یکی از پادشاهان ترک، به نام ساوه ( شابه) شاه، که در بعضی منابع تاریخی نام واقعی او چو لو هو ذکر شده، به ایران حمله کرد و مرزبانان ایرانی در برابر این هجوم ناگهانی، تاب نیاورده ومغلوب ترکان شدند.
بهرام در آن هنگام مرزبان ارمنستان و آذربایجان (آثورپاتکان) بود. هرمزد، با صلاحدید و مشورت موبدان و بزرگان و به واسطه پیشگویی پیرمردی به نام مهران ستاد، بهرام را برای مقابله به سوی ترکان اعزام نمود. بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران میانسال کارآزموده را برای مقابله با لشکرساوه شاه که تا هرات و بادغیس پیش آمده بودند، انتخاب کرد. این در حالی بود که تعداد سپاهیان دشمن بالغ برسیصد هزار تن ذکر شده است.
بهرام در پاسخ به اعتراض منطقی هرمزد در باب دلیل گزینش این تعداد سپاهیان اندک برای مقابله با لشکر انبوه دشمن، توضیح می دهد که عدد دوازده برای ایرانیان خوش یمن بوده و او به عمد این تعداد سپاهی را انتخاب کرده است؛ چرا که در تاریخ اسطوره ای ایران، در چندین نبرد، مانند جنگ رستم با شاه هاماوران و جنگ اسفندیار با ارجاسب و جنگ گودرز با افراسیاب به خونخواهی سیاوش نیز، دوازده هزار نفر در سپاه شرکت داشتند و در همه این موارد، پیروزی با ایرانیان بوده است.
دلایل بهرام، هرمزد را قانع کرد و بهرام با این سپاه اندک؛ اما زبده، لشکر ترکان را در یک نبرد تاریخی کم نظیر و طی تنها یک روز، به شدت شکست داد و شخصاً ساوه شاه را با پرتاب تیری مرگبار از پای درآورد و علاوه بر غنایم سرشار و باور نکردنی که به دست آورد، دشمن را به پرداخت باج و خراج نیز ملزم کرد.
هیچ کس نمی تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد.
این پیروزی خارق العاده، هرچند در بدو امر، هرمزد را شادمان ساخت؛ اما اندکی بعد موجبات نگرانی او را از سرکشی احتمالی بهرام فراهم آورد. لذا برای دور کردن بهرام از پایتخت، او را بلافاصله به جنگ با ارتش امپراتوری بیزانس، در ارمنستان و نواحی جنوب قفقاز فرستاد بهرام که فرمانده کل سپاهیان ایران در برابر لشکریان رومی بود، برخلاف انتظار از آنها شکست سختی خورد و مجبور به عقب نشینی شد. هرمز که به دنبال بهانه ای برای شکستن غرور بهرام بود، از این اتفاق بسیار خشنود شد و با فرستادن نمادین یک دوکدان و لباسی زنانه، او را به طور اهانت آمیزی از فرماندهی سپاه، عزل کرد؛ اما بهرام سیاستمدارانه سپاه تحت فرمان خود را نیز در اهانتی که از طرف هرمز در حق وی شده بود، شریک و همدرد ساخت و بدین گونه آنها را برضد هرمز برانگیخت و با موافقت و به تشویق آنها، در مقابل شاه قدرنشناس ساسانی شورش کرد.
پس از این رویدادها، سرگذشت و اعمال پهلوانی بهرام چوبین، مورد توجه قرار گرفته و بتدریج وارد قلمرو حماسه و خیال پردازی شده است:
در واقع به روایت تاریخ، بهرام چوبینه سردار بزرگ ایرانی قصد داشت که با استفاده از ضعف روزافزون ارکان حکومت سلسله ساسانی، طرح نویی در افکند و سلسله اشکانیان را احیا نماید. او را می توان نابغه نظامی دانست که با ارتشی کوچک، موفق شد، دشمنان بزرگ خود را مغلوب نماید و برای مدتی هرچند کوتاه بر تخت پادشاهی تکیه زند. علی رغم این که خسرو پرویز با تجدید قوا و بهره گیری از مساعدت بی دریغ رومیان سرانجام بهرام چوبینه را ازمیان برداشت؛ اما یاد و خاطره این سردار بزرگ در حافظه تاریخی ملّت ایران پایدار ماند و در قالب حماسه بهرام چوبینه در شاهنامه فردوسی متبلور گردید.
چنانکه می دانیم؛ فردوسی در به نظم کشیدن تاریخ باستانی ایران کاملاً به منابع پیش روی خود وفادار بوده و مطالب آنها را با دقت به شعر می کشیده است؛ اما روحیه حماسه پردازی او اقتضا می کرده است که در مواقع مناسب از جمله در داستان بهرام چوبینه که زمینه مناسبی برای خلاقیت هنری، در آن وجود دارد، قلم را به سمت داستان پردازی بگرداند و با رعایت دقیق اسلوب داستان های حماسی، از شخصیتی تاریخی پهلوانی، سیمایی اسطوره ای، مانند رستم و اسفندیار بسازد.
در سال 591 م. بهرام چوبین بعد از شکست در نبرد نهایی با خسرو و سپاهیانش، همراه با باقیمانده سپاه خود به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خاقان ترک پذیرفته شد. در مآخذ عربی و ایرانی از این خاقان نامی برده نشده است. به گفته برخی از محقّقان، این خان یون یوللیق یا دولان خان ، فرمانروای خاقانات شرقی ترک بوده است که با خاقانات غربی ترک (جانشینان ساوه شاه) در رقابت بود و شاید به همین علّت، بهرام را پناه داد. به روایت تواریخ سنتی و همچنین شاهنامه فردوسی، بهرام در مدتی که در پناه ترکان بود؛ دلاوری های بسیاری از خود نشان داد و هرگز سیمای یک سردار منهزم را نداشت.
خسرو که همواره در هراس بازگشت بهرام و تکرار حوادث گذشته به سرمی برد، با ارسال هدایایی برای خاتون همسر خاقان، توطئه قتل بهرام را رقم زد. با کشته شدن بهرام، خاقان ترک که از مرگ بهرام، بسیار متاسف بود، از گردیه خواهر بهرام که سرپرستی سپاه بهرام را برعهده گرفته بود، درخواست کرد که به همسری برادرش درآید. گردیه پیشنهاد خاقان را نپذیرفت و همه سپاهیانی را که همراه بهرام، به دیار ترکان آمده بودند؛ از آن سامان بیرون آورده و به ایران بازگرداند.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.