سعدی از کشوری به کشور دیگر می رفت. خسته و تشنه در بیابان راه می رفت که رد پای شتری را دید. او به امید یافتن مکانی مناسب برای استراحت، ردپای شتر را دنبال کرد.
سعدی به چمنزاری سبز رسید، اما اثری از شتری نبود ولی علف های سمت چپ علفزار خورده شده بود. سعدی فکر کرد و با خود اندیشید که شاید چشم راست این شتر کور است و علف سمت راست را نمی بیند.
او همچنان ردپای شتر را دنبال می کرد که ناگهان جای بدن شتر و کفش های زنانه رها شده ای را روی زمین دید. با خود گفت، شتر در این مکان استراحت کرده و مسافرش باید زن باشد. در راه دید که مقداری شیره انگور روی زمین ریخته و مگس ها دور او جمع شده اند. با دیدن این منظره متوجه شد که بار این شتر احتمالاً شیره انگور بوده و احتمالا یک از ظرف های شیره انگور سوراخ بوده است.
ناگاه مردی ترسان و ناراحت به سمت سعدی آمد و به او گفت: با شتر خود در این صحرا در حال سفر بودم، اما لحظه ای غفلت کردم و گم شد. شتر مرا ندیدی؟
سعدی از مرد پرسید: آیا شترت شیره انگور می برد؟ آیا چشم راست او نابینا و یک زن با او است؟
مرد خوشحال شد و گفت بله. تمام نشانه هایی که می گویید از ویژگی های شتر من است و همسرم با آن شتر است. آیا زن و شتر من با شما هستند؟
سعدی پاسخ داد: من شترت را ندیدم.
مرد که از جواب های ضد و نقیض سعدی عصبانی شده بود، با سعدی دعوا کرد و گفت اگر زن و شترم را به من برنگردانی، آنقدر تو را کتک می زنم که نمی توانی بروی.
سعدی که واقعاً شتر را ندیده بود به او گفت که نه شتر را دیده ام و نه همسرت را و فقط از علائمی که در جاده می بینم ویژگی های شتر را می فهمم. اما مرد حرف او را باور نکرد و شروع به کتک زدن او کرد.
اگر بگوییم خدا وجود ندارد مثل این است که بگوییم فرهنگ لغات در اثر انفجار در یک چاپخانه پدید آمده است.
در همین حال مرد شتر و همسرش را دید که از دور به او نزدیک می شوند. مرد از سعدی معذرت خواهی کرد.
سعدی زیر لب زمزمه کرد:
سعدیا چند خوری چوب شتر داران را
تو شتر دیدی؟ نه جا پاشم ندیدم!
احتمال دارد که ضرب المثل شتر دیدی ندیدی نیز از این داستان سعدی اقتباس شده باشد. این ضرب المثل شتر دیدی ندیدی در زبان پارسی و بخصوص مردم ایران، زیاد به کار برده می شود و در واقع به دلیل فرهنگ تاریخی حاکم بر این کشور است که مردمان این سرزمین را به سکوت تشویق می کند.
در انتها بد نیست که اشاره شود این ضرب المثل در شعر باباطاهر عریان نیز آمده است و شاعر با ذکر این ضرب المثل از خدا می خواهد گناهان ما را نادیده بگیرد:
از آن روزی که ما را آفریدی
به غیر از معصیت چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چارت
ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی
داستانی دیگر از همین ضرب المثل را در لینک زیر بخوانید:
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.