یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق العاده زیبا است، ازدواج کرد. اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می خوردند، آنها از هم جدا شدند!
طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره ای بسیار معمولی است. اما به نظر می رسد که دوستم بیشتر و عمیق تر از گذشته عاشق همسرش است.
عده ای آدم فضول؛ از اطرافیان؛ از او می پرسند: فکر نمی کنی همسر قبلی ات خوشگل تر بود؟
خشم با دیوانگی آغاز می شود و با پشیمانی پایان می پذیرد.
دوستم با قاطعیت به آنها جواب می دهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی می شد و فریاد می زد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می رسید. اما هسمر کنونی ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.
وقتی این حرف را می زند، دوستانش می خندند و می گویند : کاملا متوجه شدیم.
می گویند : زن ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می رسند. بچه ها هرگز مادرشان را زشت نمی دانند، اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی آید، اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت، زیرا حس زیبا دیدن همان عشق است.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.