می دانید داستان ضرب المثل گربه را دم حجله کشتن چیست؟
می گویند در ایام قدیم دختری تندخو و بداخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه، او می گوید که میتواند دخترک را رام کند.
خلاصه پس از مراسم عروسی، عروس و داماد وارد حجله می شوند و....
چند دقیقه از زفاف که می گذرد پسرک احساس تشنگی می کند. گربه ای در اتاق وجود داشته از او می خواهد که آب بیاورد! چند بار تکرار می کند که ای گربه برو و برای من آب بیاور!
دیروز یک خاطره بود، حسرتش را نخور. فردا یک راز است، برایش برنامه ریزی کن، اما نگران نباش. ولی امروز یک هدیه است، پس قدرش را بدان.
گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا می کند.
سپس رو یه دختر می کند و می گوید برو آب بیار. خب معلومه دختر از ترس سریع میره آب میاره و این ضرب المثل از آن زمان رایج شد.
این ضرب المثل قدیمی و ریشه دار در مواقعی استفاده می شود که کسی بخواهد جذبه و قدرت خود را در همان اول کار نشان دهد.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.