اصل نام داستان: پیرمرد مرزنشینی که اسبش را از دست داد که در واقع یک اصطلاح و مثل چینی است و اشاره به این دارد که بدشانسی گاهی می تواند به خوش شانسی تبدیل شود و برعکس. اصل داستان از کتاب درس هایی برای انسان است که توسط اُنشی لیو در زمان سلسله هان غربی (دوره ۲۰۶ سال پیش از میلاد تا ۲۳ سال پس از میلاد) نوشته شده است.
در روزگاران کهن، پیرمردی بود که در مرزهای شمالی چین زندگی می کرد و در پرورش اسب بسیار ماهر بود. او به عنوان یک پرورش دهنده کهنه کار اسب شناخته شده بود. روزی یکی از اسبهای بسیار خوب و با نژاد اصیل او فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند: عجب بدشانسی آوردی که اسب فرار کرد!
پیرمرد در جواب گفت: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام؟
همسایه ها با تعجب گفتند: خب معلومه که این از بد شانسی است!
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند و گفتند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت.
پیرمرد بار دیگر گفت: از کجا می دانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام؟
فردای آن روز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر آمدند و گفتند: عجب شانس بدی.
کشاورز پیر گفت: از کجا می دانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام؟
یکی از همسایه ها با عصبانیت گفت: خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد کودن!
الماس حاصل فشارهای سخت است، اگر در وجود خودتان لیاقت الماس شدن را می بینید، از فشارهای سخت نهراسید.
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمین دور دستی با خود بردند. پسر کشاورز پیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد. همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد.
کشاورز پیر گفت: از کجا می دانید که...؟
هر حادثه ای که در زندگی ما روی می دهد، دو روی دارد. یک روی خوب و یک روی بد. هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست. بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم. زندگی سرشار از حوادث است.
همیشه زمان ثابت می کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود می پنداشته ایم، در واقع به صلاح و خیرمان بوده و آ ن مسائل، نعمات و فرصتهایی بوده اند که زندگی به ما اهدا کرده است.
قرآن می فرماید : عسی ان تکرهو شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبو شیئا و هو شرلکم و الله یعلم وانتم لا تعلمون...
ترجمه : چه بسا چیزی را شما دوست ندارید و درحقیقت خیر شما در آن بوده و چه بسا چیزی را دوست دارید و در واقع برای شما شر است و خداوند داناست و شما نمی دانید.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.