روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده است. مختارالسلطنه دستور داد که کسی حق ندارد ماست را گران بفروشد. چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر با قیافه ناشناخته به یکی از دکان های لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید: چه جور ماستی می خواهی؟ ماست معمولی یا ماست مختارالسلطنه!
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست معمولی همان است که از شیر می گیرند و بدون آب است و با قیمت دلخواه. اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان می بینید و یک ثلث ماست و باقی آب است و به نرخ مختار السلطنه می فروشیم و بدان نیز این لقب را دادیم. حال کدام را می خواهی؟
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کرده و بند تنبانش را محکم ببندند. سپس طغار دوغ را از بالا در دو لنگه شلوارش سرازیر کردند و شلوارش را از بالا به مچ پاهایش بستند. سپس به او گفت: آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از شلوارت خارج شود که دیگر جرات نکنی آب داخل ماست بکنی!
چون سایر لبنیات فروش ها از این ماجرا با خبر شدند، همه ماست ها را کیسه کردند!
داستانهای دیگر از مختارالسلطنه نقل قول از میرزا غلامحسین خان افضل الملک:
میرزا غلامحسین خان افضل الملک که تاریخ نگار دولتی عهد مظفری است، در مواقع مختلف از مختارالسلطنه به نیکی یاد کرده و او را در انجام وظایف محوله موفق توصیف نموده است. وی حوادث برخورد مختارالسلطنه را با کسبه تهرانی در مواجهه با پدیده روزمره گران فروشی چنین قلم کرده است:
در کسب و کار حریص و افراطی مباش، آنچه برایت مقدر شده به تو خواهد رسید.
محمدکریم خان منظم السلطنه که بعد ها به لقب مختار السلطنه ملقب خواهد شد به ریاست و وزارت دایره نظمیه پولیس و احتساب دارالخلافه منصوب گردید. این اداره باید در تحت اداره حکومت و امر و نهی حکمران دارالخلافه باشد، لکن این مرد کافی از فرط کفایت و درستکاری که داشت به اقل کارهای حکومتی و رسیدگی به عرایض متفرقه هم مداخله می کرد و حکمرانان از پیشرفت کار او عاجز بودند و نمی توانستند دم بزنند. میوه فروشان و قصابان و خبازان را تنبیهی به سزا می کرد و نرخ معینی برای آن ها قرار گذاشت که نمی توانستند تخلف ورزند.
شنید بارفروشان گران می فروشند. گفت: پدر سوخته ها هر چه از برای شما نرخ بندی می کنم بار بعد از یک روز به هوای نفس خود گران می فروشید، تادیب هم که می شوید باز ترک عادات خود نمی کنید، بهتر آن است که مال شما را غارت کنند.
بفرمود تا مردم رجاله که به قدر دو هزار نفر حاضر بودند، بساط خربزه و هندوانه فروشی را غارت کردند.
روزی به او خبر دادند که میوه فروش درب مسجد شاه بارهای خربزه از اصفهان آورده که یک من سه هزار به فروش رساند. خود منظم السلطنه به درب دکان آمده خربزه را حکم کرد از انبار بیرون آوردند به مردم ندا داد که یک من دو هزار این خربزه می فروشیم.
روزی قصابی را که گوشت کم داده بود سرازیر به قناره آویخت. خلاصه این مرد، مرد منظمی بود نظم و آسایش مردم را بر اخذ رشوت و بردن مداخل ترجیح می داد و مردم بسی تمجید کردند.
قیمت ماکولات را به درستی و بی غرضی معین می کردند که کسبه در زیادتی تسعیر هرج و مرج نکنند. الحق وزیر نظمیه مختارالسلطنه سردار هم کمال نظم را در کار آورد. از کسبه رشوت نگرفت و نگذاشت که احدی از کسبه تعدی کند.
از قرار معلوم مظفرالدین شاه هم از وی رضایت داشته است و مدتی پس از این که محمدکریم خان به سمت رییس نظمیه و احتسابیه منصوب می شود، شاه وی را ملقب به مختارالسلطنه می نماید.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.