کسى مى خواست زیرزمین خانه اش را تعمیر کند. در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود، آنها را برداشت و در کیسه اى ریخت و به بیابان برد و در آنجا انداخت. وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچه هایش را ندید، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است؛ به همین دلیل کینه او را بر دل گرفت.
هر کسی یک نابغه است. ولی اگر یک ماهی را از روی توانایی اش در بالا رفتن از درخت قضاوت کنی، آن ماهی تمام عمرش را با این باور زندگی خواهد کرد که یک احمق است.
مار براى انتقام، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود، ریخت. از آن طرف مرد، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانه شان بازگرداند. وقتى مار مادر، بچه هاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماست ها بر زمین ریخت. شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد.
این کینه مار است، امّا همین مار، وقتى محبّت دید، کار بد خود را جبران کرد، امّا بعضى انسان ها آن قدر کینه دارند که هر چه محبت ببینند، ذرّه اى از کینه شان کم نمى شود.
امام علی علیه السلام:
دنیا کوچک تر و حقیر تر و ناچیز تر از آن است که در آن از کینه ها پیروى شود.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.