فریدالدین عطار نیشابوری از شاعران پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم قمری است. حکایت کرده اند که پدرش شغل عطاری (داروسازی) داشت و او هم پس از مرگ پدرش به همین شغل روی آورد. مسلما عطار در آغاز حیات و گویا تا مدتی از دوره تحقیق در مقامات عرفانی، شغل دارو فروشی خود را که لازمه آن داشتن اطلاعاتی از طب نیز بوده حفظ کرده و در داروخانه سرگرم طبابت بوده است.
آنچه مسلم است عطار در اواسط عمر خود دچار تحولی روحی شده و به عرفان روی آورده است. در مورد چگونگی این انقلاب روحی داستانهایی وجود دارد که درستی آنها از نظر تاریخی معلوم نیست. ولی معروف ترین آنها این است :
روزی عطار در دکان خود مشغول تجارت بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی عطار به درویش چیزی نداد.
درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟
عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می روی.
درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟
عطار گفت: بله.
درویش همان دم کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا رفت.
نشاط و خوش دلی، اعتماد به نفس شما را تقویت و زندگی را دلپذیرتر می سازد و باعث می شود که اطرافیان شما شادی بیشتری را احساس کنند. خوش دلی به معنی خوش خیالی و فرار از مشکلات نیست، بلکه نشانه هوش و ذکاوت شماست.
عطار چون این را دید شدیداً منقلب گشت و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد. او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت عارف رکن الدین رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود.
------------------
پی نوشت :
البته این داستان بیشتر به یک افسانه نزدیک است تا داستان واقعی! زیرا که زهد عطار از همان ابتدای زندگی نمایان بوده است. مرگ عطار در سال ۶۱۸ هجری قمری به هنگام حملهٔ مغول بود؛ وی در نزدیکی دروازه شهر به دست سربازان مغول کشته شد. علاوه بر این تمام آثار وی سوزانده شد و آثاری که از وی در دست است، آثاری است که قبل از حملهٔ مغول، به سایر شهرها برده شده بود.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.