کتاب هزار و یکشب کتاب شهرزاد است، یا بهتر بگوییم کتاب شهرزادهای ایران است. نکته های فراوانی در پس این هزار و یک شب است که می تواند حکایت امروز هر کدام از ما باشد. در واقع داستان های این مجموعه در طول تاریخ و توسط افراد مختلف گردآوری شده است. این داستانها بخشی از هویت مردم این سرزمین به شمار می رود. این کتاب به شرح قصه ها و افسانه هایی می پردازد که گذشتگان ما در باره اسطوره ها و دنیایی که در آن زندگی می کردند، ساخته اند.
اصل این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر، به فارسی باستان (زبان پهلوی) ترجمه شده و در قرن سوم هجری بعد از حمله اعراب به ایران زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شده است. متأسفانه نسخه اصل به زبان پهلوی کتاب را زمانی که به عربی ترجمه شده، از بین برده اند!
ملا عبداللطیف طسوجی (تسوجی) نویسنده، مترجم و از فضلای عهد فتحعلی شاه قاجار و محمد شاه قاجار است. علم ادبی او در زمان خودش به قدری بوده که در زمان سلطنت محمد شاه لغت نامه برهان قاطع را تصحیح کرده است. وی در سال ۱۲۵۹ به دستور شاهزاده بهمن میرزا ترجمه هزار و یک شب را از عربی به فارسی شروع می کند. محمدعلی خان اصفهانی، متخلص به سروش هم او را در این راه و در تبدیل اشعار عربی به فارسی همراهی کرده است. در سال ۱۲۶۱ برای اولین بار در چاپخانه سنگی تبریز هزار و یک شب چاپ می شود و تا به امروز هم از همان نسخه طسوجی استفاده می شود.
و اما داستان شهرزاد :
همسر شهریار یا شهرباز (پادشاه ایران) به پادشاه خیانت می کند. وزیر شهریار، به خیانت همسر پادشاه پی می برد و پادشاه که تحمل این ماجرا را نداشته، دستور قتل همسر (معشوقه اش) را می دهد. بعد از آن شهریار (احساساتی و بی منطق) تصمیم به انتقام از زنان می گیرد! بنابراین تا سه سال هر شب با دختر باکره ایی ازدواج کرده و صبح وی را به قتل می رساند.
وزیر که وظیفه یافتن دختران را دارد به ستوه می آید ولی کاری از دستش بر نمی آید. در چنین شرایطی، شهرزاد، دختر بزرگ وزیر پا پیش می گذارد و تصمیم به ازدواج با شاه را می گیرد!
یک دروغ دنیا را دور زده و به جای اولش برگشته، اما یک حقیقت، هنوز بند کفش هایش را نبسته.
شهرزاد خواهر کوچکی دارد به نام دنیازاد. شب ازدواج با شهریار، از پادشاه فرصتی می خواهد تا برای خواهر کوچکترش قصه ایی تعریف کند. دنیازاد به حضور شهرزاد و شهریار می آید. شهرزاد قصه را شروع می کند اما به سرانجام نمی رساند و با زیرکی قصه را در اوج قطع می کند و ادامه نمی دهد.
حالا شهریار که مجذوب قصه شده، دلش می خواهد باقی قصه را بشنود، بنابراین به شهرزاد شب دیگری فرصت می دهد تا قصه را برای دنیازاد تمام کند و شهرزاد، هوشمندانه این روند را شب های پی در پی تکرار می کند و قصه ها را در دل همدیگر می تند! پایان هر قصه ای، شروع قصه دیگری می شود. تا جایی می رسد که دنیازاد کنار رفته و شهریار تنها شنونده قصه های شهرزاد است.
این ماجرا حدود سه سال طول می کشد. شهرزاد در طی این (حدود) سه سال و هزار و یک شب، هر شب قصه ایی برای شهریار می گوید و در طول این زمان سه بار باردار می شود و سه پسر به دنیا می آورد و همچنان هر شب، حتی بعد از وضع حمل، به قصه گفتن ادامه می دهد. سرنوشت شهرزاد و شاید هم سرنوشت یک ملت در گرو این قصه هاست!
هر دردی دوره درمانی دارد، درمان شهریار هم هزار و یک شب طول می کشد تا سرانجام شهریار نفرتش به پایان می رسد. قصه ها رسالت خود را به خوبی انجام داده بودند. شهرزاد از این آوردگاه پیروز بیرون می آید. شهریار درمان شده بود.
در پایان هزار و یک شب، شهریار خبر جشن ازدواج با بانوی محبوبش را به مردم می دهد زیرا که پیش از آن شهرزاد و شهریار مراسم ازدواج نداشتند. با ایده هر شب با زنی ازدواج کردن و روز بعد کشتن، فرصتی برای جشن گرفتن نبوده است! بنابراین شهریار بعد از سه سال، ازدواج خود با شهرزاد را جشن می گیرد.
و اما این داستان در باره شهرزاد نبود. در باره شهریار هم نبود! در باره قصه ها بود. قصه هایی که می توانند جان آدم ها را نجات بدهند! داستانها و قصه هایی که می توانند درمانگر باشند. قصه هایی که جادو می کنند.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.