پسر بچه 13 ساله وارد داروخانه شد. به فروشنده گفت: لطفاً یک جعبه قلیا برای شست و شو به من بدین. یه لحظه مکث کرد و پرسید: ممکنه که از تلفن شما استفاده کنم؟
فروشنده جواب داد : این تلفن برای عموم نیست ولی می تونی یه مکالمه کوتاه داشته باشی.
پسر بچه تلفن رو برداشت و شماره رو گرفت:
- روز به خیر خانوم! در رابطه با اون کار کوتاه کردن چمن های باغچه، آیا ممکنه اون کار رو به من واگذار کنید؟
خانوم جواب داد: اوه ، من اون کار رو به کس دیگه ای سپردم عزیزم.
- من حاضرم چمن ها رو با نصف قیمتی که قراره به اون شخص بپردازید کوتاه کنم.
فروشنده به صحبت های پسرک گوش سپرده بود.
خانوم به پسربچه گفت: نه عزیزم ترجیح میدم همه پول رو بپردازم.
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق می گردد، ولی مشکل اینجاست که او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد، زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند، تصور می کند.
پسرک نا امید نمی شد، در ادامه به خانوم گفت: خانوم! من حتی حاضرم پیاده رو و حیاط شما رو مجانی جارو کنم، مطمئن باشید که این کار رو خوب انجام میدم و اون وقت شما تمیزترین حیات و باغچه رو خواهید داشت.
- پسرم! من از کار کارگر خودم کاملا راضیم. پسر گوشی رو آروم سر جاش گذاشت.
فروشنده داروخانه، در حالی که کمی دلش سوخته بود و پشتکارش رو ستایش می کرد، گفت: پسر جون من یه کار خوب برات سراغ دارم، تو نباید ناراحت باشی.
- آقا من ناراحت نیستم.
بسیار خوب فردا برای شروع کارت بیا.
اوه! نه متشکرم آقا، من نیازی به کار ندارم، کارگر اون خانوم خود من هستم و قراره که همین امروز چمن های باغچه رو کوتاه کنم، من فقط می خواستم ببینم خانوم تا چه حد از من و کارم راضی هست!
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.