عطار نیشابوری در منطق الطیر روایت مى کند که شبى حضرت روح الامین در سدرة المنتهى[1] قرار داشت. شنید از جانب خداى مهربان نداى لبیک مى آید، ولى ندانست این لبیک در جواب کیست. خواست شایسته شنیدن لبیک را بشناسد، در تمام آسمان و زمین کسى را نیافت. ملاحظه کرد از پیشگاه حضرت حق، پیاپى جواب لبیک مى رسد.
دوباره نظر کرد اثرى از چنان بنده اى که سزاوار مقام جواب باشد نیافت. عرضه داشت: الهى! مرا به سوى بنده اى که پاسخ ناله اش را مى دهى راهنمایى کن.
خطاب رسید: به خاک روم نظر انداز. نظر کرد دید بت پرستى در بتخانه روم در حالى که چون ابر بهار مى گرید، بتش را صدا مى زند.
جبرئیل از مشاهده این واقعه در جوش و خروش آمد. عرضه داشت: حجاب از برابرم برگیر که چگونه است که بت پرستى بت خود را ستایش مى کند و او را به زارى مى خواند و تو از روى لطف و رحمت، جوابش را مى گویى!
به شخصی که به هیچ کس اعتماد ندارد، اطمینان نداشته باشید.
خطاب رسید: بنده ام دلش سیاه شده به این خاطر راه را گم کرده، ولى چون مرا از کیفیت راز و نیازش خوش آمد، جواب مى گویم و به پاسخش لبیک مى سرایم تا به این وسیله راه را پیدا کند.
در آن هنگام زبان او به خواندن خداى مهربان گشوده شد.
رفت جبرئیل و بدیدش آشکار
کان زمان می خواند بت را زار زار
جبرئیل آمد از آن حالت بجوش
سوی حضرت باز آمد در خروش
پس زفان بگشاد گفت ای بی نیاز
پرده کن در پیش من زین راز باز
آنک در دیری کند بت را خطاب
تو به لطف خود دهی او را جواب
حق تعالی گفت هست او دل سیاه
می نداند، زان غلط کردست راه
گر زغفلت ره غلط کرد آن سقط
من چو می دانم نکردم ره غلط
هم کنون راهش دهم تا پیشگاه
لطف ما خواهد شد او را عذر خواه
----------------
پی نوشت:
1. بالای آسمان هفتم که منتهای اعمال مردم است و آن را سدرة المنتهی گویند و حد رسیدن جبرئیل همانجا است.
نظر و دیدگاه خود را در رابطه با این داستان بنویسید:
نظرات و دیدگاه های خوانندگان در صورت تایید، نشان داده خواهند شد.
نشانی ایمیل و تلفن همراه شما منتشر نخواهد شد. با درج ایمیل، گراواتار شما (در صورت وجود) نشان داده خواهد شد.
نظرات و دیدگاه های خوانندگان:
در باره این داستان هیچ نظر و دیدگاه تایید شده، وجود ندارد.